عشق ما آنیساعشق ما آنیسا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره

♥♥آنیسا فسقلی♥♥

شهر کتاب و پارک و دکتر

امروز بعد از ظهر بردمت برای چکاب ماهانت عزیزم . دکترت خیلییییییییییییی راضی بود خدارو شکر گفت فعلا لازم نیست براش غذا شروع کنین تا ماه دیگه ولی من چون عاشق غذا دادن به توام گفت حریره بادوم و فرنی اشکال نداره. فطره آهنتم شروع کرد گل من. حالا سره وقت جدول رشدت و از روز اول تا الان برات مینویسم . بعدشم با بابایی رفتیم شهر کتاب . ماشین و که پارک کردیم یه پارک اونجا بود هوس کردیم یه کم قدم بزنیم بعد بریم شهر کتاب توام انقدر ذوق کرده بودی از دیدن فواره ها که نگو . هر کاری کردم نتونستم ازت عکس بندازم همش به فوارهها نگاه میکردی . اینم عکست تو پارک که همش حواست به فواره ها بود : بعدشم رفتیم شهر کتاب من برای شما 3 تا کتاب خریدم ایناهاش :...
24 مرداد 1391

اولین غذا خوردن دخملی

عزیزه دلم امروز تصمیم گرفتم یه کم بهت غذا بدم آخه گناهیییییییییییییی هر وقت ما داریم غذا میخوریم انقدر دست و پا میزنی که نگو دلم ضعف میره برات . تا نگات میکنم زبون خوشگلت و میکشی دور و دهنت و هی ملچ ملوچ میکنی و  من کوفتم میشه هرچی میخورم . خلاصه اینکه چند  تا بادوم خیس کردم و برات حریره بادوم درست کردم . وای که با چه لذتی میخوردی دست من و محکم میگرفتی تو دستت که نکنه قاشق و از دهنت بیارم بیرون . تا اینکه دوباره قاشق و پر کنم یه عالمه دست و پا میزدی و دستت و میوردی جلو قاشق و از دستم بگیریییییییی . وای مامان من مردم برات انقدر ذوق کردم از غذا خوردنت چقدر لذت داره غذا دادن به تو . کلا دونه دونه نفس کشیدن در کنار تو پررررررررررر لذ...
24 مرداد 1391

جمعه اولین پیک نیک آنیسا

بلاخره بردیمت برای اولین بار پیک نیک عشقم رفتیم باغ کلی تو آب بازی کردی و بهت خوش گذشت عزیزم اصلا اذیتمون نکردی گل من . خیلیییییییییییییی خوش گذشت اینم عکسات : اینجا بابایی استخرت و باد کرد کلی آبتنی کردی مامانی : بعدشم رفتی یه عالمه خوابیدی گلم .بعدم گذاشتمت تو کالسکت و کلی تو باغ چرخیدی اینم عکست کنار استخر : خیلییییییییییییی خوش گذشت من و باباییم کلی شنا کردیم اینم از اولین پیک نیک دختر گل مننننننننننننننننننننننننننننننننننن   ...
14 مرداد 1391

نامزدی خاله شقایق

سلام مامانی چند روزه نیستیم آخه سرمون خیلییییییییییی شلوغه یه عالمه مهمون داشتیم نامزدیه خاله شقایقت بود که بلاخره به خوبی برگزار شد . توام خیلییییییییییی خانوم بودی و تو این مدت خیلی همکاری کردی . خاله شقایق مبارک باشه ایشالله با عمو کامران یه زندگی خوب خوب خوب داشته باشینننننننننن اینم عکسای تو : این عکس روز قبل نامزدیه با گیفتای خاله شقایق که درستش کرده بودیم : اینم عکس شما روز نامزدی خوشگل مامانننننننننن اینم بابایی در حال امضا کردن دفتر بله برون خاله شقایق : مبارکههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه ...
14 مرداد 1391

جدیدترین مدل خوابیدن

الهی فدات شم امروز صبح از خواب که پاشدیم  من یکم آشپز خونه کار داشتم تورو گذاشتم تو تختت من رفتم به کارام برسم یه نیم ساعت گذشت دیدم اصلا صدا آغو آغونت نمیاد اومد تو اتاق دیدم عزیزمممممممممم دخملم خوابش برده تازه چه شکلی تا حالا اینطوری نخوابیده بودی . اینم عکسی که همین 5 دقیقه پیش ازت گرفتم گل من : ...
8 مرداد 1391

بازی کردنای دخملم

سلام عزیزه دلم ببخشید انقدر سرم شلوغه نمیرسم بیام وبلاگت گلکم . با یه عالمه عکس امروز اومدم . از کارای جدیدت بگم : یاد گرفتی اسباب بازیاتو بگیری تو دستت عسلم و یه عالمه باهاشون بازی کنی از  صداهاشون ذوق زده میشی ولی بعد یه ربع ازشون خسته میشی و شروع میکنی جیغ زدن و گریه کردن که من باید تندی بیام بغلت کنم تا آروم شی عشقممممممممم .قربون غر غرات برم من. اینم عکس بازی کردنات : عاشق این موشه ایی . وقتی تازه تو دل مامانی بودی حتی نمیدونستم دختری یا پسر با دایی سهراب رفته بودیم شهر کتاب اینو برات خریدم . انقدر باحال صدا میده : اینم خاله مهلا برات خریده . اولش خیلی خوشت میاد ولی 5 دقیقه که میگذره شروع میکنی سرش داد کشیدن بیچاررو...
5 مرداد 1391

کتاب و لاک و جشن بادی و عروسکی آنیسا

مامانی دیروز با بابایی رفته بودیم بازار روز اونجا یه استند کتاب بود از اونجایی که من همش دوست داشتم برات کتاب بخرم بردمت دم استند و گذاشتم خودت به سلیقه خودت کتابارو برداری هرکدوم و روش دست میزاشتی برات بر میداشتم نمیدونی چقدر ذوق کرده بودی و دست و پا میزدی . اینم اولین کتابای دختر گلم که خودش انتخابشون کرده : راستی دیروز رفتم مغازه سر کوچه مامان اینا برات اولین لاکاتم خریدم آخ قربون دستای کوچولوت برم آرزومه زودتر بزرگ شی هی دستاتو بیاری بهم بگی برام لاک بزن . اینم اولین لاکای دخترم : ( البته کوچولو ها رو عمو کامرانت از آمریکا برات اورده ) مامانی یه عالمه بادی خوشگل از نی نی سایت از مامان سروش برات گرفتم گفتم تا نو هستن برات ...
3 مرداد 1391

اولین نوشته های دخترم و روروک سواریش

مامان تو عاشق لب تابی تا میبینی من نشستم پاش تند تند دست و پا میزنی امروز گذاشتمت جلوش که اینارو برام تایپ کردی نمیدونی چقدر ذوق کرده بودی عشقم . حالا منظورت چیه از این شماره ها ؟ داری با من رمزی میحرفی عشقم ؟ ؟/ |0000000033333333333333333333333333333333333333333333 33333333333333333333333333333333333333000000000000000000000000000000000000000000   000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000000021ل      .............................................8.د ...........................................................................................................333فففففففف...
2 مرداد 1391
1